- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام و مناجات با امام مجتبی
منم کبوتر جلدت؛ ببین پَرم خاکیست! هـوای پَـر زدنم در بـرابـرم خاکیست مـنـم کـبـوتـرِ رویـای گـنـبـدت؛ امـا … دلی که از حرمت خانه میبرم خاکیست غـبارِ روی مزارِ تو تاجِ نوکری است به پای قبر تو افتادهام؛ سرم خاکیست چه نذرها که برایت نکرده است، ولی هـنوز سـفـرۀ نـذری مـادرم خـاکیست برای غـربتت آنقدر، شعر گفـتم که … شبیه صحنِ تو اوراقِ دفترم خاکیست کـریم، خاکی و قـبـر کـریم، خـاکآلود به صحنِ هر غزلم؛ گنبدِ کَرم خاکیست نوادگـانِ خودت را ببـین غـریب بقـیع! کدام صحن، کدام آجر حرم خاکیست؟!
: امتیاز
|
مدح بقیع و تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
در جهان، هم شأن و همتائی کجا دارد بقیع؟ چون که یک جا، چار محبوب خدا دارد بقیع خلق شد عـالم ز یُـمـن خـلـقت آل عـبـا یـک تن از پـنـج تن آل عـبا دارد بقـیع
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
مرغ دل پر میکشد گاهی مسافر میشود در حریمی که کبوتر نیز شاعر میشود از وفور نورها حیرت مکن غیر از بقیع چـار آئـیـنه کجا با هم مجـاور میشود روزگاری خواهد آمد همچو یاقوت کبود بین مردم تربت این بقعـه نادر میشود غربت این روزهایش را نبین، مثل نجف در جوارش حوزۀ علمیه دائر میشود گوش شیطان کر به زودی در مزار فاطمه مدح مولایم عـلـی ذکر منـابـر میشود یک سلام از دور، سهم ما کبوتر زاده ها چشم دشمن کور، دل اینگونه زائر میشود
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
دلم آشفـته شد از غـربتِ سرشارِ بقـیع باز هم ساکت و سرد است شبِ تارِ بقیع گرچه بی شمع و چراغ است و ندارد خادم شک ندارم که خـدا هست نگهدارِ بقیع زائر قـبرِ حسن چـند کـبوتر شده است دل من سوخـته از این غـمِ بسـیارِ بقیع غرق در خاک شده قبرِ علی بن حسین بی حرم مانده چرا حضرت تبدارِ بقیع بانیِ علم، نبـیـنم شده بی صحن و سرا او که نامـیده شده صاحبِ اسـرارِ بقیع نیست این مغـلطه در شأنِ امامِ صادق پـیـرمـردِ عـلـوی، سیـد و سـالارِ بقـیع دور تا دور چه زنجـیـر کـشیـدند ولی؛ هـیـچ محـدود نشد بـرکت و آثـارِ بقـیع غرق در اشک، شب جمعه به امّید ظهور مینـشـیـنم نگـران گـوشـۀ دیـوارِ بقیع
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
چند وقت پیش بود که غم بی حساب شد کعـبه دوباره اَبـرَهـه گـونه خـراب شد این کعبه چار قبله به محراب سینه داشت کز خاکِ کـینه چهـرۀ آن در نـقاب شد نفرین به آنکه بغض علی را بهانه کرد بـاغِ بـقــیـع زیـر قـدومـش تــراب شـد این نسل کـینه توز همان نسل کوچه اند که زیر پـایـشان گـلِ یـاسی گـلاب شد اجدادشان به کوچه به زهـرا لگد زدند وقتی که دست شیـر خُدا در طناب شد بـازوی فـاطـمه وسـط کـوچه شد دوتـا وقـتـی غـلاف واردِ این مـنـجـلاب شد طوری کشیده خورد به زهرا که بعد از آن رو از عـلی گـرفت و میان حجـاب شد مادر به پیش چشم پسر خورد بر زمین کابوس کوچه بهر حسن یک عذاب شد از بعد کوچه حوریه دیگر نفس نداشت دیگـر ورق ورق هـمـۀ این کـتـاب شد در فکـرشان عزم به نـبـش قـبـور بود صد شکر از این جنایت و غم اجتناب شد
: امتیاز
|
عید سعید فطر
از محضر حق، فیضِ دعا باید خواست این فیض، به بركتِ بكا باید خواست در عـیدِ سعـیدِ فـطـر، عـیدى ز عـلى پابـوسىِ حضرت رضا باید خـواست هـنگـام تـشـرُّف، به حـریـم رضـوى شاید تو بگـویى كه مِـنـا باید خواست اما نـظـرِ شـاعـرِ ایـن بـیت، ایـنـست در صحنِ رضا، كرب و بلا باید خواست وقتى شب جـمعه، كـربـلا قسمت شد از فـاطمه، وصلِ شهـدا باید خواست درمــانِ هــزار دردِ بــى درمــان را از ذكـرِ مَـن اسـمُـهُ دوا باید خواست پـایـانِ شـبِ درد و غــمِ جــانـبــازان از تُـربتِ ذِكـرهُ شـفـا بـایـد خـواسـت از اهـلِ جـفا گـلایه مـندى! غـم نیست ایـنجـا مـدد از شـاه وفـا باید خواست اى اهـل حـرم میر وعـلـمدار بخوان از خـضرِ حـرم آب بـقا باید خواست ایــام اجــابـتِ دعـــاى فــــرج اســت تقـریـرِ ظهـور از خـدا باید خـواست
: امتیاز
|
عید سعید فطر و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای خیر نالۀ سحـری صاحب الزمان از درد ما که با خبری صاحب الزمان ما نـدبه های پشت سـر مرکـب تـوأیم پایان راه در به دری صاحب الزمان دیـدی نیـامـدی و نشد زائرت شوم؟! شد عمر بی وفا سپری صاحب الزمان عید آمده به سائل خود سر نمیزنی؟! ای که امید چشم تری صاحب الزمان عیدی ما رضایت و بخشیدن شماست ما را نمیشود بخری صاحب الزمان؟! حاشا که رد کنی تو کسی را که قانع است بر یک نگاه مختصری صاحب الزمان ثابت قدم شدن درِ این خانه با شماست آقـای سامـرا نظـری صاحب الـزمان امشب دعـا به حـال دل تـنـگ ما نما از کربلا که میگذری صاحب الزمان
: امتیاز
|
عید سعید فطر و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام
شـوّال اگر نشد به محـرّم حساب کن این روسیاه را بخـر، آدم حـساب کن یک عمر گفتهام به همه نان خور توأم لطفی کن و زکات مرا هم حساب کن اشکم چکیده در غم تو صبح و ظهر و شام این چشمه کوچک است تو زمزم حساب کن یـا ایـهـا الـعـزیـز گـنـاهـم اگـر زیـاد بخـشـندهای، گـناه مرا کم حساب کن صف بستهاند خـیل طـلـبکارهای من تو ضامنم شدی خودت از دم حساب کن این اربعین مسافر تو میشوم حسین! با ایـنکه روسـیاه میآیـم، حساب کن خـوبان عـالـمـند هـمه زیر سـایـهات من را دخـیلِ سایۀ پرچـم حساب کن
: امتیاز
|
عید سعید فطر
اذان عـشـق وزیـده، هـلال پـیـدا شد هزار پنجره رو سوی حـقـتعالی شد مراد من دم عیسی گرفت و دست قنوت هزار مرده به صوت نمازش احیا شد شـنـیـدن نـفـسـش در نـماز عـید خدا تـمام شوق من از رفـتن مـصلّی شد نـفـس نـفـس هـمه میآمـدند دنـبـالش همانکه نور نگاهش بسان موسی شد خشوع چشم ترش پایگاه عرفان است به یـمن بارش باران، بـهـار پیدا شد غزل حکایت عشاق بیپر و بال است که وقت بال گشودن قـنوتشان وا شد بـه شـوق فَـامَّـا الـسّـائـل فـلا تـنـهـر امـیـد عـفـو به دلهای اهـل تـقـوا شد
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضه سیدالشهدا علیه السلام
به تـوبـه میکـند این افـتخـار وا دارم گـنـاه کـارم و حُـبُّ الحـسـین را دارم مرا به حُرّ و زُهیر و بُریر حاجت نیست که اتـصال به گـل های مصطـفا دارم اگر به تـوشه، ثـوابِ عـمل ندارم من ولی بـه سـیـنـه تَـولّای مـرتـضا دارم اگـر دلـم، حَـرمُ الله است، یـعـنـی که میان سیـنه، ضریحی ز کـربـلا دارم دلم…دلم…دلم از قتلگاه کمتر نیست به یـا بُـنَـیَّ قـسـم، صـوت آشـنـا دارم ز نـالـۀ قَــتَــلـوکَ دلـم تـهـی نـشــود و ضَـجّـۀ ذَبَـحــوکَ مِـنَ الـقَـفـا، دارم مرا به صوتِ حزینِ سکینه بخـشیدند که از مـصـائـبِ او وامصیـبـتـا دارم به دستِ بـستۀ سجاد و آن دعـاهـایش به دستِ باز، به شرمندگی، دعا دارم من و سه سالۀ ارباب، قصهای داریم ز غُصهاش همۀ عمر روضهها دارم تو خالـقی که دلی قـیـمتی به من دادی من عاشقی که ز عشقت خدا خدا دارم گِلِ مرا مگر از تَلِّ زینـبـیه سِرشت؟ عزیز فاطـمه زینب، که این نوا دارم هـزار نـغـمـۀ اَلـغَـوث از لـبـم ریـزد دَمـی که ذکـرِ عـلـمـدارِ نـیـنــوا دارم میانِ تشنه لـبانِ حرم، قسم به عـطش چـقدر من به علیاصغـر اِشـتها دارم قـسـم بـنـام تو یا فـاطـمـه اَغـیـثـیـنـی کـه حـاجـتِ فـرجِ مـهـدیِ تو را دارم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند رحمان
ای خطا پوش، خـطا کار تو باز آمده است واکن آغـوش! گـنهکار تو باز آمده است هرکجا رفت جز این در، به در بسته رسید پشت در مانده به دربار تو باز آمده است رفت سربار کسی غـیر تو باشد که نشد پهن کن سفـره که سربار تو باز آمده است به خریداری یوسف همهجا رفت و نبود با کـلافـی سر بـازار تو بـاز آمـده است روزه داری که شده تشنۀ من لی غیرک بر سر سـفـرۀ افـطـار تو بـاز آمده است گرم سبحانکَ یا مومن و یا وهاب است با اجـرنـایِ من الـنّـارِ تو بـاز آمده است راهـبـاً راغـبـاً و راجـیـاً و خـائـفـاً است گر ابـوحـمزه به دیدار تو باز آمده است لا تـؤآخـذنی أَلا عـشق! که با سوء عمل سر این کوچه بدهکـار تو باز آمده است هـاربٌ منکَ إلیک است و گرفـتار گناه گر به سوی تو گرفتار تو باز آمده است قـدر را قـدر ندانست و پشیـمان برگشت واکن آغـوش! گـنهکار تو باز آمده است
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضه سیدالشهدا علیه السلام
با هق هقم به سمت تو یا رب دعا کنم تا درد تـوبـههـای شـکـسـته دوا کـنم برگـشتهام به سوی تو یا ایها العـزیز تا کـیـل بیپـنـاهی خـود را گـدا کـنم دنـیـا اذان عـاشـقیام را شنـیده است بـایـد بـه مـهــربـانیتـان اقـتـدا کـنـم دلـتـنگیام عـزیـز دلـم داده جـرأتـی تـا بـر لـبـم حـکـایت نـام تو را کـنـم خواب از سرم پریده، هوایم پریدن است ای خوش دمیکه قصد سفر تا شما کنم این اشک ها که قابل درگاهـتان نبود بـایـد بـسـاط روضـۀ سـقـا بـپـا کـنـم افـتـاده دست بر ورق خـیـس کـربلا باید عـمـود خـیـمـۀ دل را جـدا کـنـم بی شک گناه دفـتر من پاک میشود وقـتـی لبـاس هـیـأتـیام را صدا کـنم من روزهام به یـاد لـبـان حـسین بود این روزه را به روضۀ مکشوفه وا کنم شاید که بیادب شده این بندهات ولی با « یاحسین » کـار تو را یا خدا کنم باران لطف؛ حـق دلم نیست، واقـفـم این شِکـوه جز کنار تو اما کجا کنم؟ من خستهام از این که خودم بودم و خودم یک دم مرا ز بـند خـودمها رهـا کنم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند رحمان
کوبـندۀ در کـیست گـنـهکـارتـر از من سربسته بگـو کیست گرفـتارتر از من با بـیم و امـیـد آمـدم امشب سر سـفـره با این که کسی نیست سبکبارتر ازمن الحـمد، که مهـمـان تـوأم مثل هـمـیشه انگـار کـسی نیـست بـهـادارتـر از من گفتم که مرا نزد خودت مشـتریام کن گفتی که تو را نیست خـریدارتر از من گفتم که مرا نیست خطا پوش تر از تو گفـتی به خطا کار که؟ ستّـارتر از من گـفتم که هـماره کـرمت کرده عـطـایم گفتی به کـرم کیست سزاوار تر از من گفتم که طمع کرده، به جود تو منم من گـفـتی که نـجـوئـیـد وفـا دارتر از من گـفـتـم کـه دلـم غـیـر تـو دلـدار نـدارد گفتی که تو دل باش، که دلدارتر از من؟ گـفـتم نکـنـد غـیـر تو از جـای بـلـنـدم گفتی به زمین خورده چه کس یارتر از من؟ گفـتم که منـم طالـب مـرضیّ رضایت گفتی که تَفَضّل که رضا دارتر از من گفـتم مـدد تـوست اگـر حـیـدریام من گفتی به مُحب نیست مدد کارتر از من گفـتم که لقای تو کجا؟ بیسر و پـا را! گـفـتی بنـما خواهـشِ بسـیـارتر از من گـفتم ز ازل چون تو گرفـتار حـسـیـنم گفتی به حسین نیست گرفتارتر از من
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند رحمان
با این زبان که غیبت و دشنامش عادت است دیگر چه جای توبه و عرض ندامت است؟ یاران ز نـور وقت سحر فـیض میبـرند بیچاره من که سهم دلم سیر ظلمت است هـر دم، پـی گــنـاه بـه دامـی دگــر شـدم عمرم به سر رسید و دلم در اسارت است از ادعـا پُـرم، تهی از عـلـم و حـکـمـتـم تنها ثمر به خرمن عـمرم، جهـالت است از حرف حق گـریـزم و در بـنـد باطـلـم غرق تعـصبـم هـمه کـارم لجـاجت است کار دلم نـفـاق و دو رویی و کـیـنه است کار زبـان، تمـلّـق و عرض ارادت است روحی خسیس دارم و دستم گشاده نیست وقت نـیاز خـلـق، دلـم بیسـخـاوت است اشـک یـتـیـم، لــرزه نـیـنـداخـت بـر دلـم این بیتـفـاوتی همهاش از قـساوت است با این هـمـه بـدی اگـر اهـل سـحـر شـدم حیرت مکن که دلبر من با کرامت است شیطان! برو بسوز، که نقص از دلم برد یـار خـدایـیام که سـراپـا عـنـایـت اسـت یا رب! ز عـطـر سیب، معـطـر نـما مـرا ایـن بـوی آسـمـانـی اهـل شـهـادت اسـت عـطـر حـرم بـزن بـه دلـم، یـار را بگـو امشب تـمام نـیت من، یک زیـارت است
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند رحمان
این من این کوه گنه این یم عفوی که تو داری وعده دادی که ببخشی به رویم هیچ نیاری قهر بود از من و صلح از تو بنازم کرمت را با وجودی که نیازی به چنین بنده نداری نه من آنم که به غیر از تو برم روی تضرّع نه تو آنی که مرا بیکس و تنها بگذاری با تـمـام بـدیام از کـرمت هـست امـیـدم که ببخـشی و مرا بـندۀ خوبت بـشـماری من که عبدم دل خود را به امید تو سپردم تو که معبود منی کی به جحیمم بسپاری گر چه غرق گنهم از تو عجب نیست خدایا که گـنـه پـاک کـنی و حـسـنـاتم بنگـاری نفس نگذاشت رفیق تو شوم وای به حالم تو مگر دست رفاقت ز کرم سوی من آری چیستم من که اجل جان مرا سخت بگیرد کیستم من که تو در خـانۀ قـبرم بفـشاری «میثم» رو سـیـه و دامـن آلـوده خـدا را ابر رحمت چه شود بر سر من هم تو بباری
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند رحمان
تویی که از ازل بر روزگار من نظر داری از احوال خرابم در نبود خود خبر داری نمیگـیـرنـد دسـتان مرا حـتـی بـرادرها اگر یک لحظه حتی از سر من دست برداری ازین دلبستگی ها حاصلم جز زخم چیزی نیست تو تنها مرهمی هستی که بر زخمم اثر داری تو گفتی میشوم صدها قدم عاشق ترت گر که، تو تنها یک قدم در راه من با عشق، برداری ولی گم کرده راهم، بی پناهم، روسیاهم من ببین حال فقیری را که امشب پشت در داری اگر غـرق گناهم باز دلگرمم به آغوشت که از خیل گناهم عفو و رحمت بیشتر داری دل تاریک و بیدرد مرا ای مهربان محبوب! خوشا گر با نگاه روشن مهرت به درد آری امیدم تا ابـد تـنهـا به اعجاز نگـاه توست تویی که از ازل بر روزگار من نظر داری
: امتیاز
|
غزل مناجات با خداوند رحمان
آمـدم دیــرآمـدم امـا به هـر حـال آمـدم دل شکسته دل پریش و بی پر و بال آمدم آمدم جـبـران کـنم اما نمیدانـم چـطور بس گـنهکارم خـدا آشـفـته احـوال آمدم دور از تو، من شکستم زیر بار معصیت من الف رفتم ز درگاهت ولی دال آمدم با گره بر زلف تو وا میشود این بخت من شب به شب در زلف تو دنبال اقبال آمدم فرصت گفتن ندادی زود بخـشیدی مرا هاج و واج از مهربانی ات خدا لال آمدم روزی اشک محرم فاطمیه دست توست یک شبِ دنبال کسب رزق یک سال آمدم دانه ای را دام کن تا که گرفتارش شوم در پی مهدی پی آن خط و آن خال آمدم قتلگاهم را خدا در روضه امشب جور کن که برای روضۀ شمشیر و گودال آمدم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
درد هـر جا بُـوَد دوا هـم هـست خـوف در سـیـنـۀ رجا هم هست من مـریض تـوأم، طـبـیبِ هـمه این مریضی خودش شِفا هم هست نـوکرانـت به چـشم مـن شاهـنـد گرچه در کوی تو گدا هم هست مــتـنِ اذن دخــول، مـیگــویــد: حـرمـت خـانـۀ خُـدا هـم هـسـت در جـوار تـو ای تـمـامـیِ خِـیـر لـذّتـی بـهـتـر از صفـا هم هست چونکه در ملک توست قیمتی است گرچه ایوان پُر از طلا هم هست بـه گُــلاب گُــلِ بـهــشـت قــسـم گرچه اسم تو غـم زُدا هـم هست (فَاسْـتَعِـد لِـلـبلا) به ما گـفـتهست کـه کــنـار ولا، بـلا هــم هـسـت با وجـودی که وقـفِ دار بلاست سرِ ما گَـردِ خـاکِ پـا هـم هست از سـکـوتِ ابـوذرت پـیــداسـت عاشـقِ بی سر و صدا هم هست آنـچـه گـفـتـه (فــؤاد کـرمــانـی) وقت مدح تو حرف ما هم هست عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک ای که حُبّ تو اصل اسلام است کار دین بی تو بی سر انجام است از در خــانـۀ تـو تـا مــلــکــوت این مسافت به قدر یک گام است چه کسی جُز تو ای سَـلـونی گو عالم است و علیم و عَـلّام است؟ تـا کـه داریـم خَــتـمِ نــاد عــلـی کی نـیازی به خـتـمِ اَنعـام است؟ پـسـرت گـفـته: (نَحْـنُ ذِکْـرُ الله) کـه بـه یـاد خُــدا دل، آرام اسـت هـر کـسی پـات را نـبــوســیــده باید ایـنگـونه گـفـت: ناکـام است فــائـزون را اگـر تـویـی سـاقـیِ دسـت مـا دور گـردنِ جـام است مـردِ راهِ تـو در وفـایِ به عـهـد مثل سلمان همیشه خوشنام است جــامــۀ نــوکــریـت بـر تـنِ مــا جلوهاش چون لباسِ احـرام است لـیـلـةالـقَـدر بـا تـو خُـورده گـِرِه که نـوشـتـنـد خـیـرُ الأیّـام اسـت آن قــدر(ذُوالجـَلال)هـسـتـی کـه در پـس نام تو (وَالإکْـرام) است گـاه یـک بـیـت ظـاهــراً کُـهـنـه در دلش صد هـزار پیـغـام است عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک هـمـه جا را تـو در نـظـر داری از نــهــانِ هـــمـه خــبــر داری از یَـدُ الّـلـهـی تـو مـعـلـوم اسـت دسـت در خـلـقـتِ بــشــر داری عُـمـرِ خـلـقـت تـمـام خـواهد شد اگـر از صُــنـع، دسـت بـرداری همه، ای عشق در هـوای تـوأند تو هـوای که را بـه سـر داری؟ گـیـرم اصلاً هـمه کـریـم شـونـد در کــرم بـــاز بـیــشــتــر داری هـــمـــۀ ثـــروت خــدایــی تـــو کِی نـیازی به سیم و زَر داری؟ چه کسی هـست که حـذر نکـند؟ از تـو که این قَـدَر جـگـر داری شـاهـدِ من هـزار رکعـت توست کـه چـقـدر اُنـس با سـحـر داری چاه از سـوزِ آه گـرم تو سوخت نـکـنـد بـر جـگـر شــرر داری؟ میکشی پای خویش را بر خاک نــکــنــد نــیّـت ســــفـــر داری؟ بـابِ عــلــمِ نــبــی و بـابُ الـلـه تــو دلـی پُـر ز دسـت در داری هــر چـه داری، پـیــامـبـر دارد هـر چـه دارد پـیـامــبــر، داری عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک
: امتیاز
|
شرح حال امیر المؤمنین در شب بیست و یکم رمضان
این مرد که در گوشۀ بستر نگران است واللهِ که مظلـومتـرین مرد جهان است خورشید دلش خون شده و ماه زمین خورد سخت است بگویم اسدالله زمین خورد میخواست که در روضه احساس بماند رفـتـند هـمه، گـفـت که عـبـاس بـمانـد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علی علیه السلام قبل از شهادت
یک جهان داغ غریبی به دلم ریخته است قـامـت حـیـدر کـرار بـهـم ریخـته است ای که سی سال غم و خاطره مهمانت بود استخوان در گلو و خار به چشمانت بود پسرانت هـمه دور و بر تو مـدهـوشـند چشم بر چشم تو دارند و سراپا گـوشند پـسـرم داغ عـطـش کربـبـلا مـیبـیـنـی داغ هـفـتاد و دو سـردار خـدا میبـیـنی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت پدر
باز کن چشم ترت را که تنم میلرزد حـرف رفـتن نـزنی که بـدنم میلرزد نکـنـد فـکـر رهـایی به سـرت افـتاده همسرت نیست اگر، دختر تو مانده پدر مثل پروانه به دور سر تو مانده، پدر خواندم از چشم تو که میل به مادر کردی اندک اندک غـم پـرواز تو باور کردم یک دل سیـر نگـاهـت دم آخـر کـردم عـمـق زخـم سـر تـو آمـده پـای ابـرو آتـشِ داغ تو بـر جـانِ نگـاهـم کـردند تو چه گفتی؟ که همه خانه نگاهم کردند در دل خویش برای غم من زار زدی اغـلب شهر هـواخـواه شب قَـد قُـتـِلـند کوفیان مشتـریِ بیادب خاک و گِـلند همه را من ز دو چشم تر تو میخوانم
: امتیاز
|